•´¯`•...کبریت...•´¯`•
روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم
شهـــــــر را به آتش میکشـــــــــــم امـــــــــــــا الان .......
حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست
من اگر عاشقانه می نویسم… نه عاشقـم !، … فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …! در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ، فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم …
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم
شهـــــــر را به آتش میکشـــــــــــم امـــــــــــــا الان .......
حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست
دنبال کسی میگردم که
توی بهار
که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم : میای
بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟
در جوابم
فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم…
…
…
…توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ
دلیل ،
بگم: میای
بریم خیابون تا هر جا شد قدم بزنیم؟
…در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که
من میگم…
توی پاییز
زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم: میای
صدای ناله ی برگای عفیف اباد رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟
در جوابم
فقط بگه: دوربینتم بیار…
توی زمستون
زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم: چیکاره ای
ولیعصر منتظرن با یه عالمه برف، بعد با تردید بپرسم: میای که؟
در جوابم
بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم فقط . یه لنگه من یه لنگه تو…
سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه، بعدا تصمیم میگیریم
گرگها در سیاهی شب زخمهایشان را لیس میزنند
تا وانمود کنند که التیام یافته اند
اهای سهراب:قایق دیگر جواب گو نیست
کشتی باید ساخت...
اینجا مثل من تنها زیاد است..!!
شبهام تلـــــــــــــــخ
خنده هام تلــــــــــــــــخ
مشروبم تلـــــــــــــــــــخ
زندگیم تلــــــــــــــــــــخ
سکوتم تلــــــــــــــــــــــخ
میون این همه تلـــــــــــخی دلم تنگ شده واسه شیرینی یه
نگاهـــــــــــــــــت لعنتی
چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !
زن زندگيست
و
مرد امنيت
و
چه خوب مي شود وقتي
مردي تمام مردانگيش را
خرج
امنيت زندگيش كند
و چه زيبا مي شود وقتي زني
تمام زندگيش را
خرج
غرور امنيتش كند ...
سیگارم چه خوب درک می کند مرا…
وای که چه زیبا کام میدهد…
این نو عروس هر شب تنهایی هایم…
لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند…
و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم…
سرود شب هنگامم فکر تو بود
نوای آرامشم صدای تو بود
نامی که می پرستیدمش نام تو بود
لانه ی دلم خانه تو بود
دل نازکم اما بازیچه تو بود
ومن هیچگاه نفهمیدم که مقصود تو چه بود
سردش بود...
دلم را برایش سوزاندم...
گرمش که شد با خاکسترش نوشت،
خداحافظ...
خداحافظ...
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام ...
بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!
مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛
مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !!
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .
وَ حآل هــَم کِه گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه
می شــِنآسی گریـــه کنی . . .
تقصیر تو نیست
تقصیر دستور زبان است که...
بعد از من و تو "ما" نمی آیـــــد...
"او" می آیـــــد...